آیا گرگ توتم مردم آذربایجان است؟

آیا گرگ توتم مردم آذربایجان است؟

محمد جعفری قنواتی در مقاله‌ای ادعای حرمت گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان را بررسی کرده است.

 به گزارش دانا نیوز، محمد جعفری قنواتی، پژوهشگر فرهنگ عامه در مقاله‌ای با عنوان «آیا گرگ توتم مردم آذربایجان است؟» (نقد و بررسی تاریخی متن‌شناختی یک ادعا) که در شماره ۲۰، دوفصلنامه علمی (مقاله علمی – پژوهشی) «آینه میراث» مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب منتشر شده، ادعای حرمت گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان را بررسی کرده است.

 او در مقدمه این مقاله یادآور شده است: چند سالی است که برخی از پژوهشگران و نویسندگان که خود را «هویت‌طلب» معرفی می‌کنند، در نوشته‌های خود فرهنگ مردم آذربایجان را با فرهنگ اقوام ترک یکسان می‌انگارند و تلاش فراوان می‌کنند که آن را متفاوت از فرهنگ ایران بنمایانند. آن‌ها تأکید می‌کنند که اسطوره‌ها، افسانه‌ها، حماسه‌ها، آیین‌ها و باورهای مردم آذربایجان همان اسطوره‌ها، افسانه‌ها و آیین‌های اقوام ترک است. این کار با هدف ایجاد پشتوانه نظری برای شکل‌دهی به مفهوم «ملت آذربایجان» صورت می‌گیرد. تبلیغ و فعالیت گسترده پیرامون کتاب «دده قورقوت» و معرفی آن به‌عنوان «حماسه مردم آذربایجان» مصداق روشنی از فعالیت‌هایی از این‌ دست است. کتابی که به گفته سجاد آیدنلو، اساساً هیچ ارتباطی با تاریخ و فرهنگ آذربایجان ندارد.

 از مصادیق دیگر این فعالیت‌ها که به‌ویژه طی سال‌های اخیر گسترش پیدا کرده، تبلیغ این ادعاست که گویا گرگ و به‌خصوص گرگ خاکستری (بوز قورد) در فرهنگ مردم آذربایجان مقدس است. بر اساس این ادعا گرگ توتم قبایل ترک و از جمله مردم آذربایجان بوده و ازاین‌رو در باورهای مردم آذربایجان از احترام و جایگاه ویژه برخوردار است. البته همچنان که چند دهه پیش اساساً روشنفکران و اهل کتاب آذربایجان با داستان‌های دده‌قورقوت آشنا نبودند، موضوع توتم بودن گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان نیز مسبوق به سابقه نبوده است و تبلیغ آن به سال‌های اخیر مربوط می‌شود. این موضوع مانند بسیاری از موضوع‌های دیگر که «هویت‌طلبان» طرح می‌کنند، پیش از آن که ریشه فرهنگی داشته باشد، خاستگاه سیاسی دارد.

 قنواتی در این مقاله با بررسی اجزای متفاوت فولکلور آذربایجان به بررسی و نقد ادعای حرمت گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان پرداخته است. او پیش از این‌که وارد بحث اصلی شود، درباره توتم و توتم‌باوری نوشته است: «توتم موجودی است که اعضای یک طایفه یا قبیله یا یک گروه انسانی آن را نیای مشترک خود می‌پندارند و از نظر آن‌ها مقدس است. در عین حال، بنا بر باور آن‌ها این موجود از آن قبیله یا گروه انسانی دیگر محافظت می‌کند. بر همین اساس، باورها، آداب و آیین‌هایی در این گروه و در ارتباط با آن موجود شکل می‌گیرد که توتم‌باوری نامیده می‌شود. توتم اغلب یک حیوان، و گاه یک گیاه و در مواردی نادر یک شیء بی‌جان است. یکی از اصول رایج در جوامع توتم‌باور، ممنوعیت کشتن یا خوردن توتم است.» این درحالی است که گرگ در اساطیر ایران موجودی اهریمنی، تباه‌کننده، درنده و دزد معرفی شده است؛ مثلاً در وندیداد (باب ۱۳ بند ۱۷) گرگ و دزد کنار هم آمده‌اند. یا در هوم یشت (بندهای ۱۸ و ۱۹) نیز گرگ و راهزن و مرگ در کنار هم با کارکردی مشابه آمده است. یا با بررسی اوستا مشخص می‌شود که گرگ در دو معنی به کار رفته است؛ نخست جانوری درنده که نماد جانوران اهریمنی و حتی خود اهریمن است و دوم به‌صورت مجاز و در معنی دیویسنان و مردم گرگ‌سرشت. در متون پهلوی نیز از گرگ کم‌وبیش با همین صفات سخن رفته است.

  در فولکلور مناطق مختلف ایران از جمله فولکلور آذربایجان نیز گرگ با معنای دزد و جانوری درنده‌خو بازتاب داشته است؛ البته کسانی که گرگ را توتم مردم آذربایجان می‌دانند، نکاتی برخلاف واقعیت‌های فرهنگی آذربایجان مطرح کرده‌اند مثلاً محمد رحمانی‌فر در «نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترک‌های ایران» می‌نویسد: «گرگ در ترکی برخلاف فارسی همواره بار معنایی مثبت داشته و دلیل بر فرزانگی و دانایی بوده است.» البته او هیچ شاهد مثالی از زبان و فرهنگ مردم نقل نکرده و فقط جمله‌ای از کتاب دده‌قورقوت می‌آورد. جوانشیر فرآذین در «پژوهشی در اسطوره دده‌قورقود» نیز ضمن نقل همین جمله اضافه می‌کند: «مردم آذربایجان در ضمن مسافرت مشاهده گرگ را (برخلاف روباه) به فال نیک گرفته و آن را خوش‌یمن می‌دانند.» عمار احمدی در «اسطوره گرگ‌ها» می‌نویسد: «ترکان آذربایجان هرچند که از قبایل و تیره‌های متفاوت تشکیل شده‌اند و حتی قبایل ترکان غیر آذربایجان نیز یک توتم واحد دارند و آن توتم واحد بین ترکان، گرگ است. در واقع گرگ در بین اکثر قبایل ترک‌زبان از احترام ویژه‌ای برخوردار است.»

  قنواتی در ادامه مقاله به بررسی افسانه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و باورهای مردم آذربایجان پرداخته تا ببیند آیا «گرگ نمادی از فرزانگی و دانایی است یا خیر؟»؛ این پژوهشگر فرهنگ عامه افسانه «روباهی که گرگ را به دام می‌اندازد و طعمه را به دست می‌آورد» را شاهد مثال می‌آورد: «روباه پیه/ گوشتی در باغی می‌بیند که در حقیقت تله است و چون حدس می‌زند که باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد، به سراغ گرگ می‌رود و با وعده غذای چرب‌ونرم او را به باغ می‌آورد. هنگامی که گرگ به طرف طعمه حمله می‌برد، دست/ گردنش در تله می‌افتد و طعمه به سوی دیگری پرت می‌شود و روباه طعمه را می‌خورد.» افزون بر این‌که صمد بهرنگی و بهروز دهقانی این افسانه را ثبت کرده‌اند، انجوی نیز روایت‌هایی از آذرشهر، اردبیل و ارومیه از این افسانه ثبت کرده است. هرچند روایت‌های مشابهی از این افسانه در گوشه‌کنار ایران مانند تنکابن، اردکان، کاشان، بندرعباس، اراک، هندیجان، شهرکرد و الیگودرز ثبت شده است. حتی روایتی از این افسانه به زبان سغدی نقل شده است، نظامی نیز در داستان خسرو شیرین به این موضوع اشاره کرده و مولوی نیز در دفتر مثنوی به آن اشاره داشته است.

 یا افسانه «گرگ سبدبافی یاد می‌گیرد» که بر اساس این روایت روباه، گرگ طمع‌کار و احمق را فریب می‌دهد. او را درون سبد گذاشته و درِ سبد را می‌بندد و سپس از بالای کوه رها می‌کند. (افزون بر روایت‌هایی که در آذربایجان ثبت شده، (بهرنگی و دهقانی) چند روایت در خراسان، خوزستان، استان مرکزی، کردستان و لرستان نیز ثبت شده است.) یا داستان معروف «گرگ و بزغاله‌ها» که در ایران بیشتر با نام بزک زنگوله‌پا یا شنگول و منگول مشهور است. این داستان همه خصائل منفی گرگ را یک‌جا دارد: درندگی، فریبکاری و جهالت و گولی؛ اما نکته مهم در روایت‌های آذربایجانی این است که افزون بر ژرفت‌ساخت، روساخت آن‌ها نیز کاملاً مانند روایت‌های مناطق دیگر ایران است. در گنجینه انجوی شیرازی ۱۲ روایت آذربایجانی از آن موجود است که پیش از سال ۱۳۵۶ ثبت شده‌اند.

  قنواتی نمونه‌هایی از ضرب‌المثل‌های میان مردم آذربایجان را که رایج است آورده که همه بر خوی درندگی گرگ دلالت دارند و در هیچ‌کدام نشانی از تقدس گرگ دیده نمی‌شود: «گرگ اگر روسفید بود روز روشن بیرون می‌آمد.» «به گرگ گفتند: تو را چوپان کرده‌اند، گریه کرد. گفتند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: می‌ترسم دروغ باشد.»، «حرف گرگ را زدیم، گوشتش نمایان شد.» و «گرگ موی عوض بکند اما خوی عوض نکند.» و… .

  در باورهای مردمی آورده است: چوپانان آذرشهر بر این باورند که اگر کسی ناخودآگاه کلمه «قورد» به معنی گرگ را بر زبان آورد، سر و کلمه گرگ همان ساعت در همان‌جا پیدا می‌شود. ازاین‌رو هنگامی که کسی به‌اشتباه چنین کلمه‌ای به زبان آورد، بلافاصله نرمه گوش خود را بگیرد و بکشد و بگوید «دئو قولاغینا قورقوشوم» (گوش شیطان کر) و «آدی گلسین، اوزو یوخ» (اسمش به زبان آید ولی خودش نیاید) مشخص است چنین باوری فقط در ارتباط با نیروهای شرور و اهریمنی می‌تواند مصداق داشته باشد.

  تبریزی‌ها بر این باورند که اگر پیه گرگ به تن کسی بخورد همه او را به چشم گرگ می‌بینند که این باور در مناطق دیگر ایران هم رایج است.

  یا بازی «گرگم و گله می‌برم» که ناظر بر درنده‌خویی گرگ است، در مناطق آذربایجان نیز اجرا می‌شود.

  این پژوهشگر فرهنگ عامه همچنین با اشاره به این‌که غالب پژوهشگرانی که دیدگاهشان در مقاله نقد و بررسی شده است بر روی ترک بودن قطران تبریزی، خاقانی، نظامی و مولوی تأکید دارند و حتی رحمانی‌فر نوشته نظامی و مولوی اگرچه به فارسی شعر گفته‌اند اما به ترکی فکر می‌کرده‌اند به بازتاب خصائل گرگ در اشعار آن‌ها پرداخته می‌شود.

  قطران تبریزی از گرگ با صفت «مردم‌خوار» یاد می‌کند: «گرگ مردم‌خوار شد با میش سوی آبخور/ از پی دیدار ایشان گرگ مردم‌خوار گشت» یا در جای دیگری آورده است: «چون شبانی تو و ماه چون رمه و فتنه چو گرگ/ بی‌شبان گرگ بود در رمه‌ها بره‌ربای).

  خاقانی نیز گرگ و فرعون را مترادف هم می‌آورد: «همه فرعون و گرگ پیشه شدند/ من عصا و شبان نمی‌یابم». نظامی نیز در پنج گنج، گرگ را درنده‌خو و اهریمنی توصیف کرده است. «سوم موبد چنان زد داستانی/ که با گرگی گله راند شبانی/ رباید گوسفندی گر خونخوار/ درآویزد شبان با او به پیکار/ کشد گرگ از یکی سو تا تواند/ ز دیگر سو شبان تا وارهاند/ چون گرگ افزون بود در چاره‌سازی/ شبان را کرد باید خرقه‌بازی.»

  همام تبریزی نیز گرگ را به دزد تشبیه کرده است: «هم‌نفس شد سگِ شبان با گرگ/ گله با سگ خوردن کنون یا گرگ/ دزد و خازن چون یار غار شوند/آفت مال شهریار شوند» / در منظومه حیدربابایه سلام شهریار نیز گرگ موجودی درنده‌خوست که باید چشمانش را کور کرد تا بره‌ها آسوده بچرند. «گدیکلرده قوردلاری توت، بوْغگینان/ قوْی قوزولار آیین-شایین اوْتلاسین/ قوْیونلارون قویروقلارین قاتلاسین».

 او با بررسی افسانه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و باورهای مردم آذربایجان نشان داده است که گرگ نه تنها نماد فرزانگی و دانایی نبوده و نزد مردم هم از احترام ویژه‌ای برخوردار نیست همواره نماد انسان‌های طمع‌کار، شرور و درنده‌خو بوده است.

  انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا