اهمیت توجه مجدد به مفهوم استقلال راهبردی در ساخت سیاست خارجی

اهمیت توجه مجدد به مفهوم استقلال راهبردی در ساخت سیاست خارجی

سال گذشته پیشنهاد گفتمان حاکم بر سیاست خارجی و یا در واقع تئوری سیاست خارجی کشور تحت عنوان خودمختاری و یا استقلال راهبردی ( Strategic Autonomy) را در رسانه ها ارائه و پیرامون آن مطالبی را عنوان داشتم.

به نظر می رسد تحولات یک سال اخیر اهمیت توجه به این رویکرد در حوزه سیاست خارجی کشور را به نوعی اجتناب ناپذیر نموده است. شبکه ای شدن مناسبات جهانی توسعه ارتباطات و فناوری های علمی خصوصا هوش مصنوعی رشد شتاب آلود  برخی از کشورهای منطقه در توسعه اقتصادی وابستگی متقابل کشورها در حوزه اقتصاد و … در یک تصویر بزرگ تر حوزه روابط خارجی را به یکی از مهم ترین محورهای اداره کشور تبدیل نموده است. در واقع و بر خلاف آنچه در گذشته تحت عنوان” سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است ” از آن یاد می گردید تحولات قرن 21 نشان داده سیاست خارجی نه تنها ادامه سیاست داخلی به طور کامل محسوب نمی شود بلکه محوری مهم و تعیین کننده در شیوه حکمرانی گردیده است. این مهم فی نفسه ضرورت بررسی چارچوب های کلان سیاست خارجی را ایجاب می نماید.

بدون انجام یک تحول در حوزه سیاست خارجی و تحقق الزامات مرتبط با آن نمی توان آینده ای متفاوت از شرایط فعلی را برای کشور ترسیم کرد. جذب سرمایه خارجی دستیابی به فناوری های نوین بازتعریف جایگاه کشور در زنجیره ارزشی جهان بر مبنای ظرفیت ها و منابع موجود افزایش سهم در تجارت جهانی بازیابی موقعیت جغرافیایی و گذرگاهی کشور در معادلات کریدوری ترانزیت و حمل و نقل بخشی از الزامات مورد نظر خواهند بود.

الف: تحولات نظام بین الملل

  • نشانه جدی از نظم تک قطبی بعد از جنگ سرد مشاهده نمی شود؛
  • ژئوپلیتیک با هدف تولید قدرت در حوزه های مختلف به مناسبات میان کشورها بازگشته است؛
  • کاهش شکاف قدرت بین کنشگران عمده بین المللی منجر به تولید فضای حیاتی کافی برای بازیگری قدرت های میانی فراهم کرده است؛
  • گسترش خلاء قدرت تمام کننده به همراه افزایش اشتباه محاسبات و درگیریها قابل مشاهده است؛
  • با هدف پرهیز از انحصار زنجیره های تامین جهانی مواد معدنی حیاتی شکل دهی به مشارکت های چند ملیتی دولتی خصوصی در مسیر تنوع بخشیدن به این مهم در حال انجام است؛
  • بریکس با پیوستن اندونزی تقریباً نیمی از جمعیت جهان و سهمی بزرگ تر از تولید اقتصادی جهانی نسبت به گروه ۷ را شامل می شود. هر چند برخلاف گروه ۷ اعضای این بلوک پراکنده اند و هیچ سیستم سیاسی یا منافع جغرافیایی-راهبردی مشترکی آنها را متحد نمی کند. اما اراده برای شکل دهی به نظمی چند قطبی محور تلاش آنها قرار گرفته است؛
  • عدم قطعیت و سازگاری دو مولفه موثر در ارزیابی ماهیت فعلی مناسبات بین الملل شناخته می شوند؛
  • رشد پوپولیسم از آمریکا و ترکیه تا هند و مجارستان تحقق یافته و اثرگذاری پوپولیست های در قدرت بر ساخت و محتوای سیاست خارجی انکار ناپذیر است؛
  • بر خلاف رویه های موجود در نظم لیبرال و دوران جنگ سرد  تمایل کمی در دوره فعلی برای هزینه در زمینه تامین امنیت جمعی تجارت آزاد و دمکراسی از سوی قدرت های بزرگ وجود دارد؛
  • بازگشت مجدد دونالد ترامپ به قدرت را می توان نشانه ای از تغییر در سیاست جهانی به مفهوم پایان دوره نئولیبرال محسوب نمود. آنچه جایگزین خواهد شد احتمالا یک پارادایم چند قطبی جدید( ولو در قالب دو محور ژئواستراتژیک) برجسته شدن سیاست تمدنی و همچنین اقتصاد جهانی غیر متمرکز خواهد بود. 

ب: برخی ویژگی های ژئوپلیتیک ایران

هر گونه طراحی پیرامون روابط خارجی ایران نمی تواند بدون توجه به واقعیت های ذاتی آن صورت پذیرد.

  • ایران اولین و یا قدیمی ترین حکومت در این منطقه است؛
  • ایران ماهیتا یک دولت تمدنی ( Civilisational State) می باشد؛
  • گستره جغرافیایی تمدن ایران را در فلات ایران می توان یافت؛
  • جغرافیای ایران از ویژگی منحصر به فردی در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه برخوردار است: دارا بودن تمامی سواحل شمالی خلیج فارس و دریای عمان و وجود دریای مازندران در شمال قرار داشتن در یک سوی تنگه راهبردی هرمز قرار داشتن در بیضی انرژی دارا بودن موقعیت مناسب گذرگاهی و جغرافیایی پنجمین کشور در دنیا از نظر منابع غنی دومین دارنده منابع گازی و سومین دارنده منابع نفتی.

با تمرکز بر اهمیت دولت تمدنی بودن ایران چند نکته قابل توجه می باشد:

  • حوزه همسایگی و یا پیرامونی به دلیل درگیر بودن با پیوندهای مشترک تاریخی فرهنگی و دینی ما را به مرزهای رسمی محدود نکرده بلکه مفهوم سرحد ظرفیت های بیشتری را برای همگرایی در اختیار قرار می دهد.
  • این قدرت جهانی اندیشه های غربی بود که دولت-ملت را به هنجار بین المللی برای سازماندهی سیاسی تبدیل کرد. ظهور قدرت های آسیایی با شش تمدن ایرانی هندی چینی اسلاو سامی و تورانی می تواند مدل “دولت تمدن” را در این قاره کهن مطرح کند.
  • وجه غالب در یک دولت تمدنی صرفا قلمرو تاریخی یا یک زبان خاص و یا حتی گروه قومی خاص نبوده بلکه امور را حول محور فرهنگ ساماندهی کرده و دولت در ارتباط با یک تمدن وظیفه اصلی حفاظت از یک فرهنگ خاص را با رعایت چارچوب های رسمی در روابط خارجی بر عهده دارد.
  • برای یک دولت تمدنی پیوندهای فرهنگی به طور بالقوه مهمتر از وضعیت حقوقی صرف شهروندی است
  • فرهنگ و نه لزوما ایدئولوژی به تنهایی وجه غالب در این حالت محسوب می شود.
  • در این مفهوم به دلیل سابقه حکومت داری چند هزار ساله در ایران وجوه فرهنگی غالب که پیوند دهنده ما با حوزه های پیرامونی می شود را باید به صورت مستقل مورد توجه و حمایت قرار داد.
  • دولت تمدنی به مفهوم غرب ستیزی نیست. اصالت به هویت فرهنگی و تلاش برای ارتقای ظرفیت جمعی در حوزه تمدن است. این در واقع امکانی مشترک در حوزه تمدنی است که امکان همگرایی بیشتر تکه های جدا شده  از هم را افزایش می دهد.
  • هویت تمدنی لزوما به معنای مقاومت در برابر ادغام با بقیه جهان نیست.

ضرورت توجه به احیا و برجسته سازی مولفه تمدنی در مناسبات خارجی به خوبی اهمیت خود را در سفر اخیر رئیس جمهور پزشکیان به آسیای مرکزی نشان داد.

ج: ضرورت اصلاح نگاه و برداشت از توافقات دو و یا حتی چند جانبه

 اول توافقات مبتنی بر متحد راهبردی بودن مربوط به دوران جنگ سرد بوده و اصولا توافقات در این دوره موضوع محور می باشند.

دوم توافقات دوجانبه با یک کشور قدرتمند نمی توانند تضمین کننده بقای کشور باشند. به بیان دیگر اتکا بر چنین توافقاتی در هر حوزه ای تضمین کننده پایدار نیازهای حیاتی کشوری نخواهد بود

سوم این توافقات را باید مسیری برای تامین متقابل بخشی از نیازهای دو طرف و مهم تر ابزاری برای تنظیم دیگر مناسبات در منظومه روابط خارجی در نظر گرفت.

نمونه های مشخص و قابل توجهی در منطقه ما وجود دارد. مشارکت راهبردی و موافقتنامه امنیتی دوجانبه آمریکا با افغانستان توافقات دولت های سابق عراق و سوریه با شوروی سابق و روسیه شواهدی در این دو دهه می باشند که به بقای دولت های منطقه کمک نکرد. حتی  قرار گرفتن پاکستان در لیست متحد راهبردی غیر ناتویی آمریکا و نوع تعاملاتی که با این کشور در دهه های گذشته داشته مانعی برای تحریم موضوعی این کشور نگردید. پیمان مودت ایران و آمریکا و در سالهای اخیر توافق برجام همگی نشانه های واضحی از ضرورت تنظیم نوع دیدگاه نسبت به توافقات دوجانبه را می رساند.

د: مفهوم استقلال راهبردی

استقلال راهبردی یک مفهوم سیاسی است یک طرز فکر است که خود را در شیوه حکمرانی و نحوه اداره کشور در حوزه روابط خارجی نشان می دهد. توانایی اجرای سیاست خارجی عاری از محدودیت های تحمیل شده توسط طرف های قدرتمند توانایی پیگیری منافع ملی و اتخاذ سیاست خارجی ترجیحی بدون وابستگی شدید و یا محدود شدن به سایر طرف های خارجی توانایی و ظرفیت عمل مستقل با تکیه بر منابع خود و همکاری با شرکا در زمان نیاز چارچوب کلی نگاه به استقلال راهبردی را مشخص می کند

استقلال راهبردی و یا خود مختاری راهبردی را نباید به عنوان یک انتخاب دوتایی بین وابستگی و استقلال یا تعامل و جداسازی در نظر بگیریم. در واقع نوعی ابهام در این مفهوم که بر جذابیت آن می افزاید قابل درک است که به دقت هم قابل تعریف شاید نباشد.  این ابهام کمک می کند تا با تاکید بر عمل گرایی در چارچوب منافع ملی امکان مناسب تری در استفاده از فرصت ها مهیا گردد.

باید پذیرفت اصولا استقلال راهبردی با پذیرش تنوع و تکثر در انتخاب ها موضوعیت پیدا می کند. ساخت سیاست خارجی بر پایه تکثر سازی قرار می گیرد. به بیان دیگر رها سازی از اجبار های تعهد آمیز به قطب و یا قطب هایی از قدرت را در مفهوم این موضوع می توان یافت.

استقلال راهبردی در نظام بین الملل معاصر مفهومی چند لایه به شمار می رود که در همراهی توامان ساختارهای مادی و معنایی شکل می گیرد. در واقع می توان گفت استقلال راهبردی دولت ها برآیند و حاصل تعامل موقعیت آنها در ساختار قدرت جهانی و همچنین هنجارها و گفتمان های بین المللی است.

استقلال راهبردی در ذات خود به وضوح نمونه ای از رفتار متعادل است. ایجاد و برقراری رفتار متعادل از طریق قدرت تضمین کننده انتخاب های مستقل خواهد بود.

ه: الزامات استقلال راهبردی

  • ایجاد مشارکت های متعدد با هدف افزایش قدرت مانور بر اساس شرایط و موقعیت؛
  • ایجاد تعادل در مناسبات خارجی با به رسمیت شناختن و تعریف مناسبات با محورهای موجود در نظم بین المللی؛
  • باید عنایت داشت توازن در شرایطی میسر است که اول با همه قطب های قدرت تعامل برقرار باشد و دوم کشور از سطح خاصی از توانمندی و بازدارندگی برخوردار باشد که بقای نظام تضمین شود و در غیر این صورت توازن شکل نمی گیرد و معنا نمی یابد؛
  • اصولا توازن بدون استقلال راهبردی به عنوان چتر کلی سیاست خارجی مفهوم واقعی پیدا نمی کند؛
  • مساله محور بودن همسویی ها در همه سطوح مناسبات خارجی؛
  • استقلال راهبردی به معنای خودکامگی انزواگرایی و یک جانبه گرایی نیست؛
  • عدم مغایرت استقلال راهبردی با همکاری های چند جانبه و همچنین حضور در سازمان های منطقه ای و بین المللی؛
  • عدم دلالت استقلال راهبردی بر الزام بی طرفی در سیاست خارجی؛
  • عدم ورود به اتحاد نظامی با دیگر کشورها؛
  • فراهم نمودن چگونگی بهره گیری از اقتصاد ملی و تبدیل آن به قدرتی راهبردی و دستیابی به امنیت پایدار اقتصادی با جایگزینی رقابت مبتنی بر تعامل با رویکرد تقابلی.

و: جمع بندی نهایی

  • توانایی برای استقلال راهبردی در یک فرآیند قابل دستیابی است؛
  • نسخه ای واحد برای استقلال راهبردی وجود ندارد و هر کشور متناسب با شرایط و موقعیت و منافع ملی مبادرت به تعریف و پیاده سازی آن می نماید؛
  • استقلال راهبردی را می توان نسخه ای متناسب با شرایط روز از مفهوم نه شرقی ونه غربی دانست که اساس مناسبات خارجی را بر مبنای تعامل و نه لزما نفی مبتنی بر منافع ملی و متناسب با منابع و اهداف قرار می دهد؛
  • عمل گرایی در سیاست خارجی از شاخصه های استقلال راهبردی می باشد که در مغایرت با مفهوم همه یا هیچ قرار دارد؛
  • حفظ و ارتقای بازدارندگی در حوزه های نظامی و دفاعی لازمه اتخاذ مفهوم استقلال راهبردی می باشد؛
  • ضرورت تاکید برمفهوم ملی گرایی و برقراری تعادل بین هویت ملی و هویت اسلامی از شاخصه های مورد نظر در این تئوری می باشد؛
  • استقلال راهبردی و حایل بودن کشور ضرورت اهتمام بر اصل تعادل مبتنی بر منافع دررفتارهای سیاست خارجی را ایجاب می نماید؛
  • هویت یک عنصر اصلی از چشم انداز سیاست خارجی مبتنی بر استقلال راهبردی را تشکیل می دهد. هویت ما در احیای تمدن ایرانی اسلامی تعریف شده و در راستای ماهیت دولت تمدنی  Civilisational State ایران می باشد که فوقا به آن اشاره شد. این به مفهوم مشارکت فعال در نظام بین الملل قابل تعریف خواهد بود.

*سفیر پیشین ایران در افغانستان
 

311311

دکمه بازگشت به بالا