مرگ ـ سیاست و سیاست مرگ در غزه

مرگ ـ سیاست و سیاست مرگ در غزه

پس از تهاجم اسرائیل به غزه هزاران زن و کودک کشته شده‌اند. افزون برآن بیشتر ساختمان‌های مسکونی این منطقه تخریب شده‌اند. تخریبی که از زمان جنگ جهانی دوم سابقه نداشته است. پس از تهاجم اسرائیل به غزه امکانات اولیه زندگی در این منطقه از میان رفته و قحطی شدید و کمبود مواد غذایی همچون شبح برسر این منطقه سایه افکنده است. گسترش روزافزون شبح مرگ بر سر نوار غزه درحالی است که در میانه این جنگ ارتش اسرائیل به کاروانی از امدادگران سازمان بشردوستانه آشپزخانه مرکزی جهان حمله کرد و هفت نفر را کشت. در روزهای پس از این حمله، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، به خاطر سه حمله هوایی که منجر به کشته شدن آنها شد ابراز تاسف و عذرخواهی کرد.

اقدام اسرائیل در ابراز تاسف و عذرخواهی در قبال کشته‌شدن امدادگران آشپزخانه مرکزی جهان از یک سو و تعداد زنان و کودکان فلسطینی کشته‌شده توسط اسرائیل از سوی دیگر حکایت از بدن‌مند بودن تفاوت این کشته‌شدگان در جهان بینی اسرائیل دارد. بدن‌مندی که از یک سو وجه بارز آن سفیدپوست و اروپایی بودن ان (کشته‌شدگان اشپزخانه مرکزی جهان) و از سوی دیگر فلسطینی بودن آن است. قرار دادن بدن‌ کشته‌شدگان جنگ غزه به‌عنوان دریچه‌ای در جهت تحلیل تفاوت رویکرد اسرائیل به کشته‌شدگان ساکن نوار غزه و امدادگران آشپزخانه جهانی امکانی به ما می‌دهد تا بتوانیم تبیینی مناسب از حداعلی خشونتی که اسرائیل در نوار غزه مرتکب می‌شود ارائه نماییم.

درحالی که درک خشونت فاجعه‌باری که اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه انجام می‌دهد، دشوار است.قرار دادن بدن به‌عنوان کانون نگاه به اقدامات اسرائیل در غزه سبب می‌شود شرایطی که ذیل آن غزه به مکانی مبدل می‌شود است که در ان مطلق‌ترین شرایط غیرانسانی در قالب اردوگاه مرگ تجسم یافته را به‌فهم درآوریم و چگونگی فعلیت یافتن شرایطی که ذیل آن حداعلی خشونت بربدن اعمال می‌شود را تبیین کنیم. در واقع قرار دادن بدن به‌عنوان مرکز تحلیل به ما این امکان را می‌دهد که بدانیم چرا در این منطقه شبح دائمی مرگ، بسیاری از ساکنان را وادار کرده است که وجود خود را در یک حالت برزخی – مرزی مبهم بین زنده بودن و مرگ – درک کنند؟ مرزی که در آن مرگ و زنده‎بودن درهم آمیخته است و فرد در منطقه خاکستری مرگ و زنده بودن قرار دارد. تحت چه شرایط عملی حق کشتن، اجازه زندگی یا قرار گرفتن در معرض مرگ تابدان حد که در غزه جریان دارد بر بدن اعمال می شود؟ چگونه زندگی، مرگ و بدن انسان در ترتیب قدرت درج شده‌اند و در ترتیبات قدرت چه جایگاهی به بدن داده شده است؟

می‌توان شاه بیت نگاه سردمداران اسرائیل به ساکنان غزه را در سخن وزیر جنگ اسرائیل در روزهای اغازین عملیات طوفان‌الاقصی یافت که گفته است “ما با حیوان‌های انسان‌نما می‌جنگیم.” این طرز نگاه و تعریف وضعیت توسط اسرائیل سبب شده است تا از منظر رهبران اسرائیل ساکنان غزه از حداقل‌ حقوق انسانی نیز محروم باشند و در قالب بدن‌هایی بدون حقوق به‌عنوان هوموساکرهای دارای زیست بدون حق زندگانی تعریف شوند. تعریف فلسطینی‌های ساکن نوار غزه به‌عنوان بدن‌های بدون حداقل حقوق انسانی توسط دولت و نهادهای اسرائیل، سبب می‌شود که کل ساکنان این منطقه به‌عنوان بدن‌هایی تعریف شوند که ادعایی دال بر انسانیت در مورد انها موضوعیت ندارد.

با تعلیق حقوق از بدن ساکنان نوار غزه، بدن ساکنان این منطقه در معرض مطلق‌ترین اعمال قدرت قرار گرفته و تسخیر بدن توسط مطلق‌ترین حالت قدرت اسرائیل تجلی پیدا می‌کند این امر امکانی فراهم می‌کند که در صورت مصلحت سیاسی همانند رویداد هفت اکتبر؛ اسرائیل با توسل به وضعیت استثنایی بتواند از زیست -سیاست ( ایجاد آسیب و حفظ جمعیت فلسطینی به‌عنوان جمعیت دائماً ضعیف و در عین حال زنده) به مرگ -سیاست (در قالب حق کشتن، در معرض مرگ قرار دادن و دادن اجازه زنده‌بودن) گذر نماید و بدن‌های ساکنان نوار غزه به‌عنوان «مردگان متحرک» توسط قدرت اشغالگر تسخیر گردد. بر مبنای گذار به مرگ-سیاست، در شرایطی که مقامات اسرائیل اعمال هرگونه رفتار در قبال ساکنان نوار غزه را مجاز می‌شمارند؛ ساکنان این منطقه به عنوان بدن‌های فاقد حقوق انسانی، در برزخ میان مرگ و زنده‌بودن که مشخصه بارز آن تعلیق حقوق و هنجارها (حقوق بشر و بشردوستانه) و سلب حمایت هنجاری و تبدیل زندگی به زنده‌بودن برهنه است گرفتار آمدنده‌اند.

پروژه مرگ-سیاست اسرائیل در نوار غزه شامل تخریب دیوانه‌وار است. تخریبی که ماهیت آن تبدیل مکان زندگی بدن‌های فاقد حقوق انسانی به انبوهی از ویرانه‌ها است. انجام این اقدام در مطلق‌ترین حد قدرت اسرائیل سبب می‌شود مرگ سیاست اسرائیل در یک مقیاس گسترده تر عمل کند و شرایط را برای مرگ آهسته، از طریق قحطی و تخریب سیستماتیک سیستم مراقبت های بهداشتی در غزه فراهم شود.

مرگ- سیاست اسرائیل در نوار غزه افزون بر بدن‌هایی که در منطقه خاکستری میان مرگ و زنده‌بودن در تعلیق به‌سر می‌برند، به افرادی که قبلاً درگذشته اند نیز از طریق تحقیر و تقدس‌زدایی نیز تسری پیدا کرده است. براین مبنا حتی اجساد دفن شده نیز از مرگ سیاست اسرائیل در غزه در امان نبوده‌اند. در نظام مرگ سیاست اسرائیل در نوار غزه؛ خشونتی که بر فرد متوفی تحمیل می‌شود به‌عنوان ابزاری برای تحقیر، تهدید به مرگ و “مرگ بد” برای تخلیه اجباری فلسطینی‌ها از سرزمینشان و منصرف کردن آنها از مشارکت در مقاومت به کار گرفته می‌شود. در نظام مرگ- سیاست اسرائیل در نوار غزه؛ تحقیر و هتک حرمت جنازه فلسطینی‌ها را باید به‌عنوان تظاهر زرق و برق‌آمیز سادیستی برتری اسرائیل بر فلسطینی‌های فاقد حقوق انسانی تلقی کرد. مبتنی براین امر جسدهای تکه تکه شده، سوزانده شده و غیر قابل تشخیص به عنوان اجساد افراد دارای حقوق انسانی تعریف نمی‌شود.

با تسلیم شدن زندگی به مرگ- سیاست در نوار غزه؛ روابط بین مقاومت، فداکاری و شهادت دوباره پیکربندی می‌شود. با سلب حقوق انسانی بدن ساکنان نوار غزه و خلق زندگی برهنه، قرار دادن بدن بدون حقوق در قلمرو مرگ به‌عنوان ابزار نهایی در دسترس اسرائیل تجلی پیدا می‌کند. در اینجا، مرگ به‌عنوان نتیجه‌ای اجتناب‌ناپذیر زمانی بروز می‌یابد که بدن‌ها از حقوق خود سلب شوند. با سلب حقوق؛ کنترل مرگ به یک گزینه سیاسی تبدیل می‌شود که در اختیار اسرائیل قرار دارد. بااین وجود؛ ساکنان نوار غزه نیز می‌توانند مرگ خود را به راهی برای کسب معنای زندگی و گذار از زندگی بدون حقوق به زندگی انسانی تبدیل کنند. تلاش برای کسب معنا از طریق مرگ، امر سیاسی را در نگاه ساکنان نوار غزه به حالتی تبدیل می کند که تنها از طریق مرگ می‌توان بدان مبادرت ورزید. مبتنی براین منطق تنها از راه‌گذر مرگ است که زندگی معنا پیدا می‌کند و نظام مرگ-سیاست اسرائیل به چالش کشیده می‌شود. مرگ در این مورد، به عنوان عامل محرک برای معنایابی در زندگی نشان داده می‌شود. زیرا مرگ دقیقاً همان چیزی است که من از آن و بر آن قدرت دارم. در این منطق مرگ فضایی است که آزادی و نفی در آن عمل می‌کند. در این فضا و در نتیجه نفی‌ها و آزادی های درون آن، به شدت محدود است و عاملیت سیاسی به نابودی نهایی خود تقلیل می‌یابد. امری که در گذار از مرگ-سیاست به سیاست مرگ خود نوید هفت اکتبری دیگر در شرایط تداوم وضع موجود را می‌دهد.

311311

دکمه بازگشت به بالا