فرهنگ و هنر

این تکاور ارتشی هنوز گمنام است

«من قبل از مرگم مرده‌ام! این حرف را کسی زد که سه بار در زندگی مُرد و نتوانست از کثرت حضور در مناطق جنگی، عملیات‌هایی که بوده را به یاد بیاورد. او به یاد می‌آورد که کومله در کردستان برای سرش جایزه گذاشته بود و به یاد می‌آورد که ده‌ها بار با تیر مستقیم و گلوله کاتیوشا مجروح و در عراق به اعدام و ۲۵ سال زندان محکوم شده است.»

به گزارش دانا نیوز، عملیات «کربلای ۷» در ساعت ۲۴:۰۰ روز ۱۲ اسفند ۱۳۶۵  با رمز «یا مولای متقیان علی(ع)» آغاز و در همین ساعت یکان جنگاوران از خط عزیمت عبور و به سوی مواضع دشمن پیشروی کرد. این یکان پس از حدود یک ساعت و ۴۰ دقیقه اعلام کرد که کلیه نیروها با آرایش جنگی در نزدیکی موانع دشمن مستقر و عناصر متخصص دسته شناسایی و تیم مهندسی مشغول ایجاد معبر و خنثی‌سازی مین‌ها و بریدن سیم‌های خاردار دشمن هستند.

بلافاصله گردان تکاور و پس از آن گردان ۱۰۳ پیاده از خط عزیمت عبور کردند. سرانجام پس از حدود دو روز نبرد سنگین و در مواردی تن به تن که با آتش مداوم و مؤثر یکان‌های توپخانه و بالگردهای هوانیروز پشتیبانی می‌شد، یکان‌های تکاور موفق شدند اهداف از پیش تعیین شده را تصرف، تمامی پاتک‌های دشمن را سرکوب و مواضع خود را بر روی اهداف تصرف شده تثبیت کنند.

در روزهای گذشته دانا نیوز به مرور این عملیات پرداخت و در آن از نقش مرحوم امیر سرتیپ غضفر آذرفر فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه یاد کرد و اکنون جا دارد از مرحوم خسرو آدم‌نژاد یکی دیگر از قهرمانان تکاور ارتشی یاد کنیم که در عملیات «کربلای۷» فرماندهی یکان جنگاوران را بر عهده داشت.  عملیات کربلای هفت از جمله نبرهای شاخصی است که در رسانه کمتر به آن اشاره شده است. این درحالی است که ۲۴ ساعت پیاده روی نیروها در کوهستان برفی، انجام عملیات بدون شهادت نیروهای ایرانی و تماس مستقیم امام خمینی(ره) با فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه سه شاخصه این عملیات است.

بیشتر بخوانید:
یک خاطره درس‌آموز رزمی
۲۴ ساعت پیاده‌روی برای یک عملیات
فاتح عملیات کربلای ۷ درگذشت/ آذرفر با صدام همکلاس بود

در این گزارش تلاش می‌کنیم تا به پاس رشادت و فرماندهی مدبرانه مرحوم خسرو آدم‌نژاد به مرور بخشی از زندگی او و همرزمانش بپردازیم چرا که سرهنگ آدم‌نژاد یکی از فرماندهان شناخته شده ارتش جمهوری اسلامی است که یگان تحت امر او همیشه از جسورترین و شجاع‌ترین نیروها تشکیل می‌شد. او بهترین و باارزش‌ترین دوران زندگی خود را در طول هشت سال دفاع مقدس و پس از آن در یگان‌های رزمی ارتش و سپاه درراه پاسداری از این مرز وبوم سپری کرد.

در مقدمه یکی از آثاری که از سوی انتشارات موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس درباره زندگی این تکاور منتشر شده است می‌خوانیم: «من قبل از مرگم مرده‌ام! این حرف را کسی زد که سه بار در زندگی مرد و نتوانست از کثرت حضور در مناطق جنگی، عملیات‌هایی که بوده را به یاد بیاورد. او به یاد می‌آورد که کومله در کردستان برای سرش جایزه گذاشته بود و به یاد می‌آورد که ده‌ها بار با تیر مستقیم و گلوله کاتیوشا مجروح و در عراق به اعدام و ۲۵ سال زندان محکوم شده است.»

این تکاور ارتشی هنوز گمنام است
سرهنگ خسرو آدم نژاد

آدم‌نژاد هم‌رزم رزمندگانی چون شهید بروجردی و دوست دیرین شهید چمران بوده است. او در عملیات‌های دشواری حضور داشته و در پاکسازی مناطقی چون پیرانشهر، تمرچین و بسیاری مناطق دیگر نقش مهمی ایفا کرده است. او در طول جنگ به جراحات بسیاری دچار شد و پس از جنگ نیز به اسارت رفت و با پایداری و صبر شکنجه‌های بسیار رژیم بعث را به جان خرید. سرانجام سال ۶۸ نشان فتح را از فرمانده‌ی کل دریافت کرد.

سرهنگ خسرو آدم‌نژاد در سال ۱۳۳۸ در شهر شیراز متولد شد. در سال ۱۳۵۶ در رشته خلبانی هوانیروز قبول شد، اما پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ رسته پیاده را انتخاب کرد و پس از طی دوره‌های مقدماتی توپخانه و سپری کردن دوره‌های تکاور، چتربازی، مربی کوهستان و دیگر دوره‌ها به عنوان شاگرد اول، برای ادامه خدمت به لشکر ۶۴ ارومیه منتقل شد.

طفلکی درحالی‌که از درد به خود می‌پیچید، لب‌هایش را باقدرت به همدیگر می‌فشرد تا صدایش درنیاید، یکی از همان دونفری که او را گرفته بودند، به‌سرعت، یک باند از کیف کمک‌های اولیه جنگی خود بیرون آورد و به‌سرعت انگشت و دست وی را پانسمان کرد.

سرهنگ آدم‌نژاد در طول خدمت خود فرمانده گردان جندالله، فرمانده یگان ضربت، فرمانده گردان تکاور، فرمانده گردان جنگاوران، فرمانده گردان ۱۱۵ پیاده، فرمانده گردان ۷۷۷ بود.

این تکاور ارتشی درباره قطع شدن انگشت یکی از همرزمانش در کتاب «جنگاوران» روایت می‌کند: رطوبت ناشی از کنار زدن برف‌های آبدار، باعث شده بود که دست‌هایش خیس شود و همان نَم اندک در آن سرمای استخوان سوز، باعث شده بود که انگشت اشاره طفلک به ماشه بچسبد و او که با شَستش روی شعله‌پوش کِلاش را پوشانده بود تا برف داخل آن نرود، وقتی‌که می‏‌خواست انگشتش را کنار بِکِشد، چسبندگی ناشی از یخ‌زدگی، باعث شلیک گلوله و قطع انگشت او شده بود!

خوشبختانه جهت وزش باد از ارتفاع به سَمت درّه و پوشیدگی کامل سر و صورت سرباز عراقی باعث شدند که وی متوجه شلیک نشود، هرچند در منطقه در تمام ساعات شبانه‌روز و از تمام جهات ، شلیک‌های پراکنده‌ای که به دلایل مختلفی از ترس گرفته، تا مشکوک شدن به یک نقطه و حتی شکار حیوانات یک موضوع عادی بود و همان نیز مزید بر دو علت قبلی می‌شد تا صدای شلیک‌های گاه‌به‌گاه، ازجمله همان صدای کذایی نیز عادی به نظر برسد و اگر هم نگهبان عراقی می‌شنید، زیاد برایش تعجب‌آور نمی‌شد که شکر خدا همان را نیز نشنید.

طفلکی درحالی‌که از درد به خود می‌پیچید، لب‌هایش را باقدرت به همدیگر می‌فشرد تا صدایش درنیاید، یکی از همان دونفری که او را گرفته بودند، به‌سرعت، یک باند از کیف کمک‌های اولیه جنگی خود بیرون آورد و به‌سرعت انگشت و دست وی را پانسمان کرد.»

با پایان جنگ، سرهنگ آدم‌نژاد برای مقابله با ضدانقلاب در غرب کشور حضور داشت که به اسارت رژیم بعث درآمد و مورد شدیدترین شکنجه‌ها از سوی این رژیم متخاصم قرار گرفت و در نهایت در سال ۱۳۸۲ به خاک میهن بازگشت و سال ۹۸ بعد از دوره‌ای بیماری قلبی به شهادت رسید.

درباره این تکاور ارتشی تا کنون آثاری همچون «جنگاوران» از سوی انتشارات آتشبار و «آدم نژاد» از سوی انتشارات موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به چاپ رسیده است.

انتهای پیام

تیم خبری مقالات فرهنگی

با احساس و زندگی، داستان‌هایی را بازگو می‌کنم که قلبتان را لرزاند.
دکمه بازگشت به بالا